چه حیف
باد میوزید . پنجره پایین بود . نگاهی با بغض چه حیف میگفت حس عجیبی است . منتظر شنیدنی بگو که هر سال بیشتر عاشقم میشی . چرا یکدفعه پیر شدم . آنقدر رفت و آمد روحم را دیدم جسمم خسته شد . فریاد در تنهایی...
باد میوزید . پنجره پایین بود . نگاهی با بغض چه حیف میگفت
حس عجیبی است . منتظر شنیدنی بگو که هر سال بیشتر عاشقم میشی . چرا یکدفعه پیر شدم .
آنقدر رفت و آمد روحم را دیدم جسمم خسته شد .
فریاد در تنهایی بلندترین فریاد روی زمین است در حالیکه
کسی دیگر با دیدن حلقه در دستانت آه میکشد و میگوید چه حیف شد.
حس عجیبی است . منتظر شنیدنی بگو که هر سال بیشتر عاشقم میشی . چرا یکدفعه پیر شدم .
آنقدر رفت و آمد روحم را دیدم جسمم خسته شد .
فریاد در تنهایی بلندترین فریاد روی زمین است در حالیکه
کسی دیگر با دیدن حلقه در دستانت آه میکشد و میگوید چه حیف شد.