چشم و چراغ
نمی رسی به من اگر؛ دل به ثریا بزنم در پی تو شهر به شهر؛ پرسه ی دنیا بزنم چشم و چراغ قلب من آبی چشمان تو بود نیستی و با چه دگر؛ طعنه به دریا بزنم کام من از جام لبت؛ هیچ ننوشیده هنوز کی شود آنگاه که...
نمی رسی به من اگر؛ دل به ثریا بزنم
در پی تو شهر به شهر؛ پرسه ی دنیا بزنم
چشم و چراغ قلب من آبی چشمان تو بود
نیستی و با چه دگر؛ طعنه به دریا بزنم
کام من از جام لبت؛ هیچ ننوشیده هنوز
کی شود آنگاه که من؛ بوسه به رویا بزنم
دلبر دلفریب من؛ در دل من رد تو هست
با چه دلی بدون تو؛ دل به ثریا بزنم
در پی تو شهر به شهر؛ پرسه ی دنیا بزنم
چشم و چراغ قلب من آبی چشمان تو بود
نیستی و با چه دگر؛ طعنه به دریا بزنم
کام من از جام لبت؛ هیچ ننوشیده هنوز
کی شود آنگاه که من؛ بوسه به رویا بزنم
دلبر دلفریب من؛ در دل من رد تو هست
با چه دلی بدون تو؛ دل به ثریا بزنم