4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
چشمهایت
چشمهایت.... چشمهایت جامه سبز کرده اند جامه ابریشم و خز کرده اند چشمهایت حاکی از وارستگیست حاکی از عشق من و دلبستگیست چشمهایت تا قیامت رفته اند تا...
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
شرّ مبتذل
جرثومه های جانیِ یک شرّ مبتذل مردان ماضیِ کجراهه ی بزرگ همسایگانِ بانیِ آبادیِ خراب وارفتگانِ قله ی قافِ سترگ روزی خوران سفره ی شام سیاه یابندگانِ...
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
5
شعر همای سعادت
امشب ز دوری تو آن رخ بی مثل تو شدم اسیر کوچه ها باز به جستجوی تو شب است و کس نمیبرد راه به کوچه ها ولی منم به بند آن قد و دو چشم دلربای تو مستم من...
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
6
حس شهر آفتاب
و آونگ زمان نواخت ، در گوش خطوط به هم فشرده ی انتظار اما ، تقویم عقربه ها را دنبال نکرد و سطرهایش را به روی فصلی نگشود هنوز ، صدای شعور واژه ها به...
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
6
درد تازه
به دردها عادت می کنیم که دردی جدید از راه می رسد و روز های خوب خواهند آمد همچنان که امیدواری...
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
8
رخ ماه
مَه به گرفتار رخُ رخ به گرفتار دلست دل بتپد به شاهرگُ رگ دوخته بر مَه ست این همه های و هوی من مست، خیال و خوی من گر فکند به من همی آن مَهِ بی سبوی...
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
7
تاج عالم
تاج همه عالمان حسین است فخر همه زاهدان حسین است روح ادب و بهار رحمت سرمایه جاودان حسین است بعد از حسن و علی و احمد کوبنده مشرکان حسین است کشتی نجات...
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
3
عشق یعنی
عشق یعنی در خودت پیدا شدن عاشق هر کس بجز لیلا شدن عشق یعنی اتفاقی از درون عاشقی کردن نه از روی جنون عشق یعنی خط زدن بر خط و خال عاشقی کردن نه از روی...
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
5
درد دوری
گفت شاعر گاهی عشق از درد دوری بهتر است آری اما این صبوری مثل تیغ خنجر است گر نبینی اول روز آن رخ زیبای او کور می گردد دو چشمت ؛ روز ، روز کیفر است...
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
تزویر
بدیدم بنده ای به حیلت بازی زِ مردی و صداقت،تهی وخالی گدای شیفتگی،به مکر و حیله گره از حسدش ، چو بندِ قالی هم کیشِ ،به سروری چوبدید نگاه از حالِ خوشش...
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
پای نادوست
پا نیز شده نادوست در این راه بلند. گر بدین سان سِپَرَد وای به حال منو امید و این راه بلند . دیگرم راه نماند به همین معنی ناب میرود خواب ، شماته و...
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
5
خون دلها
عاشقی دیده به دل صورتِ زیبایِ تورا قامتی دیده سحر چون قَد و بالایِ تورا بشنوی گر غزلی در رهِ لیلای دلم میبرد خواب گران از سرِ لالایِ تورا کربلا...
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
5
محبت
آخر ای محبوب من غیر از تو ما را یار نیست چون که تو یار منی با دیگرانم کار نیست آخر این انصاف باشددیدنم کردی حرام؟ من ترا در ماه بینم دیگرم دیدار...
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
درخواستی
نفهمیدم آخر چه میخواستی تو از عمرِ مناز چه میکاستی... زدی تیشه بر ریشهی دوستی چو آتش ز آهم تو برخواستی... به یکشب کشاندی مرا تا کفن چو طوفان...
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
9
کویر دل
کویر دل در انتظار باروری افکار بود اسکادران امید آماده ی اشاره ای
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
3
دخترم گریه نکن
دخترم گریه نکن دخترم گریه نکن پوست رنگ دست پدر غمگین است بی سبب نیست که سفرشان رنگین است دختر گریه نکن اندکی خاک بر چشم پدر رفته وگرنه لب او شیرین...
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
7
چروک آینه
روزی که از بهشت تو دستم بریده شد در من زمین حسرت و غم آفریده شد همزاد آدمم که در این خاکِ بی نصیب در من چقدر سیب، رسید و نچیده شد موی سپید و خط عمیق...
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
5
نگفتم؟؟
من گفته بودم دوستت دارم؛ نگفتم ؟ از هر کسی من جز تو بیزارم؛ نگفتم ؟ حتی پس از مرگم همانگاهی که سردم هرلحظه را مشتاق دیدارم؛نگفتم؟ آخر تو روزی را به...
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
7
حبس نبودت
از دوری ات تا می توانستم کتک خوردم از خاطره های تو بی اندازه چک خوردم می ترسم آخر به فروپاشی شوم محکوم هر بار می بینم چه اندازه ترک خوردم از معرفت...
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
3
1 مهر 1394
این سر ماتمکده رخساری گریان پشت پرده آن طرف مجنونی پنهان شادی گر پایان شد و غم از تولد پاک کن زین دلکده لک باد و باران
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
5
نمیدونم
نمیدونم نمیدونم چرا حالم خرابه دلم خشکیده و چشمم پر آبه نمیدونم چرا تقدیرم اینه که شادی پیش چشمونم سرابه ا ا تو میدونی چرا حالم تباهه تو میدونی...
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
5
بازگشت مجنون
بازگشت مجنون حمد برآن خالق یکتای جود اوکه لایق تر زهر تمجید بود قصه ای ازدفتر هستی شنو قصه ای نه کهنه ،از دیار نو مجنون از دیار لیلی چند سال دورشدبی...
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
3
می رسد وقتِ سفر...
نازنین، می دانی شاید این لحظه که تو شعرِ مرا می خوانی من از این غمکده ی غمزده ی سرد و خموش رفته باشم دیگر تو مرا تجربه کن و بمان عاشق تر تا که فرصت...
4 روز پیش
شعرنو
شعرنو
2
صبا
صبای برافراشته درون شب، پنهانپنهان زمزمه میکرد دلدارا، زودتر بیا، جای شب خیال نمیکند حکایتهای عشق و شوق، در نفس صبا پراکنده سرنوشت ما در بر...