دل سفالی


دل سفالی

در میان هیاهوی کویر در ثانیه های ترد انتطار وقتی چشمها اشک عشق می ریزد سایه ها مان بی ما به خانه باز میگردند سفید... سرخ... جیبهایی پر از شعر ناب و تازه و دردهایی که در من می ماند میدانی...

در میان هیاهوی کویر
در ثانیه های ترد انتطار
وقتی چشمها اشک عشق می ریزد
سایه ها مان بی ما به خانه باز میگردند
سفید...
سرخ...
جیبهایی پر از شعر ناب و تازه
و دردهایی که در من می ماند
میدانی ؟...
سفر تو طولانی نبود
از بن بست کوچه ها ،به انتهای دل
اما؟؟....
تو و یادگارهایت رفتید
و من دل سفالی شکسته ام را پشت سرت ریختم
اندوه ....
که تو مرا نمی قهمی
و گریه هایم حجم را
در فصلی که بورانهای شعر جاری بود
تو سفر آغاز کردی
با توشه ای که از منو سایه ام نداشت نشان
من برای تو نمی گریم
به روزی که جاده ها
پایان می یابد ، می اندیشم ...


متن زیبا برای شب یلدا با جملات بسیار زیبا و دلنشین