سه تا شعر


سه تا شعر

یک کافه‌ای بدون قهوه بدون چای شاید تعجب کنید این جا آمده ایم تا کتاب ها را جرعه جرعه بنوشیم صبح ظهر شب هر وعده ده ورق می دانی در طول سال چه کشتزاری می شود خرمن...

یک
کافه‌ای
بدون قهوه
بدون چای
شاید تعجب کنید
این جا آمده ایم
تا کتاب ها را
جرعه جرعه بنوشیم
صبح
ظهر
شب
هر وعده ده ورق
می دانی در طول سال
چه کشتزاری می شود
خرمن
خرمن
اندیشه ها در ذهنت باور می شوند
دیگر گاوهای چاق
نمی توانند
با گاوهای لاغر
شاخ به شاخ شوند
ذهنت انباری می شود
از اندیشه‌ها
به دامان کتاب برگرد
و به جای قرص های خواب آلود
بنوش
ورق های این کتاب ها را....

دو

: ما شمعی هستیم
در دل تاریکی
شاید طوفانی
آن را خاموش کند
اما ریشه‌هایش
هرگز نمی میرد
با جرقه‌ای می درخشد
شمع ها
شهیدانی هستند
که فراموش می شوند
اما از دهان تاریخ تمی افتند..

سه

برای تعامل با دنیا
باید دست ها را گرفت
زیر یک سقف
فرقی نمی کند
اهل تورات
انجیل
یا قرآن باشند
باید پرندگان خیالت را
از قفس های تحجر
به قلمرو آسمان داد
پنجره‌ی اندیشه‌ها را باز کرد
و به جای صندلی ها
روی نیمکت نشست
تا فاصله ای نباشد
سال هاست
بی سبب
با هم می جنگیم
باید به اصل خویش برگردیم
ما از نسل آدم و حوایم
برادر و خواهرانی که
برای خون هم تشنه ایم
باید بدانیم
رنگ
زبان
نژاد
مذهب
جغرافیا
.....
چیزی به انسانیت اضافه نمی کند.


دانلود آهنگ علی زند وکیلی غمگین ترین آهنگ