دلهره
دلهره،،،،، یک خیابان دلهره با کوچه های پر زِ آه می روم بر کوچه سار زندگی بیراهه راه قرص ها یاران همراه منند هر صبح و شام بارها گفتم که این آخر کند من را تباه حس غربت در دلم بدجور بی آرامش...
دلهره،،،،، یک خیابان دلهره با کوچه های پر زِ آه
می روم بر کوچه سار زندگی بیراهه راه
قرص ها یاران همراه منند هر صبح و شام
بارها گفتم که این آخر کند من را تباه
حس غربت در دلم بدجور بی آرامش است
میکند زندان جهانم را مثال پرتگاه
در سرم شوری اگر مانده خزان زندگیست
ای صد افسوس از بهاری که شد بی گل وگیاه
قرص های لعنتی خوابم کنید تا ننگرم
این همه رنج وغم این روزگاران، را نگاه، صدیقه جـُر
می روم بر کوچه سار زندگی بیراهه راه
قرص ها یاران همراه منند هر صبح و شام
بارها گفتم که این آخر کند من را تباه
حس غربت در دلم بدجور بی آرامش است
میکند زندان جهانم را مثال پرتگاه
در سرم شوری اگر مانده خزان زندگیست
ای صد افسوس از بهاری که شد بی گل وگیاه
قرص های لعنتی خوابم کنید تا ننگرم
این همه رنج وغم این روزگاران، را نگاه، صدیقه جـُر