جگرم را
جگرم را غم شیدایی سوخت سحرم را شب تنهایی سوخت آنکه یک عمر تماشایم کرد رفت و تصویر تماشایی سوخت گفتمش بی تو چه خوش خاطره را گفت این خاطره رویایی سوخت تا دگر بار طلب کردم می گفت این باده مینایی...
جگرم را غم شیدایی سوخت
سحرم را شب تنهایی سوخت
آنکه یک عمر تماشایم کرد
رفت و تصویر تماشایی سوخت
گفتمش بی تو چه خوش خاطره را
گفت این خاطره رویایی سوخت
تا دگر بار طلب کردم می
گفت این باده مینایی سوخت
کوس رسوایی من را دیدی
خاطرم را غم رسوایی سوخت
تا پریدم به هوایش گفتند
دیدی آخر دل هر جایی سوخت