23-03-1403
شعرنو
شعرنو
3...
اینجا زخم های ناسور در اندام زندگی جاری ست و دیوارها سر به آسمان می سایند انسان سر به دخمه تاریک آه که در این کال جنی شب اگر فرا رسد دیو فرصت طلبی...
23-03-1403
شعرنو
شعرنو
وأ(3)
1) چی وأی 2) مره بِوأی 3) آه هر چیم نزأی، 4) جوۊن نیگار خۊش باشد. 5) دَردِه گؤلی بزأی 6) می إی گلئی تی ور باشد؛ 7) پسکۊل وا بزأی 8) تی خۊش دأری بد...
23-03-1403
شعرنو
شعرنو
سه تا شعر
یک کافهای بدون قهوه بدون چای شاید تعجب کنید این جا آمده ایم تا کتاب ها را جرعه جرعه بنوشیم صبح ظهر شب هر وعده ده ورق می دانی در طول سال چه کشتزاری...
23-03-1403
شعرنو
شعرنو
تک
تو از ستاره ی دیگری هستی تو خود ستاره ای شاید طاقت طلعلع تو برای چشمام سخته تک بودن همین است هیچ مانندی نداری خیره نشدن به تو محاله
23-03-1403
شعرنو
شعرنو
(593)
پیدا نَشَوَد مثل من این عالمِ هستی سجّاده نشیند همه شب حالتِ مستی گه مستِ شرابم سَرِ سجّاده دعاگو گه سوز گدازم دَرِ میخانه ببستی ما چشمِ تمنّا ز تو...
23-03-1403
شعرنو
شعرنو
فراق
بداهه دعایم گر کنی جانا که عمرم پُر ثمر باشد درختِ عمر من، اندر فراقت بیثمر باشد برایت وعده دادم تا که بینم روی مهتابت اگرچه در مسیرم لشکرِ جنگ و...
23-03-1403
شعرنو
شعرنو
دلهره
دلهره،،،،، یک خیابان دلهره با کوچه های پر زِ آه می روم بر کوچه سار زندگی بیراهه راه قرص ها یاران همراه منند هر صبح و شام بارها گفتم که این آخر کند...
23-03-1403
شعرنو
شعرنو
نبرد زندگی
در سال های دور دختری،تکّه هایش را به هم چسباند وزنانگی اش را بی پروا جا گذاشت وبا احساسی مردانه، به نبردِ زندگی رفت با او از اشک ها سخن مگویید...
23-03-1403
شعرنو
شعرنو
بی نام
شرمی ز بیان آه و ناله داریم داغی به جگر به سان لاله داریم هر سال بهار داغمان تازه شود اینگونه غمی هزار ساله داریم
23-03-1403
شعرنو
شعرنو
ناسپاس
هر بار محکم تر مرا انکار کردی کوه عذابی بر سرم آوار کردی گقتم خدایی می کنی در روح و جانم مومن شدی هر بار و استغفار کردی آجر به آجر خاطرات کهنه مان...
23-03-1403
شعرنو
شعرنو
شکستم
بُدم من نَبودی شکستی دلم را شِکَستی به حرفی گُسَستی دلم را ز چشمت ندیدم به چشمم کسی را به یادت که بودم ببستی دلم را ز یادم بِبُردم سَرم را ز عشقی...
23-03-1403
شعرنو
شعرنو
شناور
درباره ات چیزی نگفته ام اما تو را دیده اند که در چشمانم شناوری مهناز عبدی کاریمینیاتور
23-03-1403
شعرنو
شعرنو
( در امتداد شب )
خدایا شکوه ها دارم ز دست روزگار امشب تمام هفت در جنت شده چشم نگار امشب قلم برکش به تقدیرم ز آن عهدی که بر بستی ازل را تا ابد بنگر نوشتی در فگار امشب...
23-03-1403
شعرنو
شعرنو
مهربانو
چرا شب های این حوالی انقدر تاریک است؟ و چرا خورشید این ولایت روزهایم را روشن نمیکند؟ زندگیم را جایی دورتر جا گذاشته ام... ماه بانو... اینجا آسمان...
23-03-1403
شعرنو
شعرنو
لا اله الاالله
علی جعفری: سوختن سزاوار من است دلم بهر او تنگ شد سربه هیچ رابطه ای نبودم که دلم درفنگ شد تقدیر را باور ندارم که در دست دیگران است هرگز دلی را نشکسته...
23-03-1403
شعرنو
شعرنو
خاورمیانه
امروز در خاورمیانه کودکی تمام خانوادهاش را از دست داد آنجا مردم شاکی از مالیات مالیات را افزایش دادند کودک هم زنده نماند اینجا گهوارهها پناهگاهند...
23-03-1403
شعرنو
شعرنو
مادر
وَصف مادر در کَلامم می نگنجد عاشقان گر نباشد مِهر مادر می نیرزد جان مان گَر که عَزم طوف کعبه داری و مقدور نیست بِه ز دیدار رُخ مادر بگو مقبول چیست؟
23-03-1403
شعرنو
شعرنو
بهار
بهار عکس راهب است فصلی که ریاضت کشید شکوفا شد
23-03-1403
شعرنو
شعرنو
نام تو
به آفتابی که در زندگی ما میرقصد به دریایی که در قلبمان سرگردان از آغاز نیایش تا پایان بود و نبود نام توست آرزویی که دلمان می سازد در چشمان آسمان...
23-03-1403
شعرنو
شعرنو
فراق تو
باید از این فراق تو بهگونهای گذر کنم سوز و گداز دوریات ز سر ز جان بدر کنم کی شود این فراق را ز ریشه ریشهکن کنم بی تو به سر نمیشود نمیشود حذر...
23-03-1403
شعرنو
شعرنو
سه نقطه
میان نوشته هایم سه نقطه مدفن حرف هایی بود که هرگز به زبان نیاوردم تو نیز نخواندی نه از نگاهم نه از سه نقطه هایی که عشق را فریاد می زدند مجید رفیع...
22-03-1403
شعرنو
شعرنو
طوفان
تا زمانی که بدی بینم همی میمانم اتشی سوزان و طوفان را بپا میخوانم گر چه خود سوخته ام اما دگر عشق وبخشش را دروغ ابلهان میدانم گر بگویند عالمی از بد...
22-03-1403
شعرنو
شعرنو
مقدمه
مقدمهی اولین شبِ آرامش هشتمین روزِ هفته است و من سالهاست که در مقدمهی زندگی به سر میبرم شب را و روز را... م ح فریاد تابستان 1403
22-03-1403
شعرنو
شعرنو
سراب
چشمان تو در دیده شراب بود دل من در نگاه تو خراب بود مست چشمانت شد این دل بخت او برتو همسنگ غراب بود در کویر عشق افتاده بودم عشق تو در جان من مذاب...
22-03-1403
شعرنو
شعرنو
بی تابِ چشمانِ توأم
زیباترین شراره ی آسمانِ عشق چشمم برای دیدنِ تو از زمین گذشت ای نورِ جا گرفته در مرزِ عاشقی دور از تو حال و روزِ من، این چنین گذشت در زایِشِ زمین...