18-03-1403 شعرنو شعرنو

خیانت

میدانم که پنهانی کسی دیگر را دوست دارد. پنهانی با او بیرون می رود، پنهانی با او زندگی می کند و حتی پنهانی دوستش دارد. زیاد فهمیدن و دانستن خوب نیست،...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

رباعی123

در محفل شمع نقل سوختن پروانه است شمع می سوزد ولی پروانه در افسانه است شمع را گفت اشک ریزان شبی پروانه ای حال خوش دیوانه را در بر دیوانه است آهی...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

یا بِکِشین ، یا بِکُشینُم ؛

مَـر ، ریـش گِـــرَو نـامِه کِــلِ درد بِشـینُم تـا کِــی مِــنِه ئی وارِ غَمُــم، دَرد بِچینُــم تـا نـا بـه نَفَـس هِد ،کُـنِــه ایلُم زِ وَرُم...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

رهسپار خاک پاک مادرم

بی خود از خود رهسپارِ خاکِ پاکِ مادرم سالیانی می‌شود که زیرِ خاکِ مادرم تشنه‌ی یک جرعه از چایِ شراب‌آلوده‌اش در مسیرِ تکّه سنگی پای تاکِ مادرم...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

عجب

عجب ،حالِ دلم دریایِ خون شد عجب،سوزِ غمم سازِ جنون شد عجب،دنیا پُر از رنگ و کمون شد عجب،خوابی که بیداری گرون شد عجب،مردی که نامردیش عَیون شد...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

سکوت

سکوت... مرز بی چون و چرای من آرامشی دارم و تو ضامنم تسکین دهنده هر بلا و زخم بمان یادگار تا وفات من... 14 مهر 1400

18-03-1403 شعرنو شعرنو

بت شیرین

هی قهر کنم پس بزنم بوسه لبت را من ناز کنم تنگ کنی هی بغلت را گه نقل کنم از لب و بوسی ز بر تو گه بوسه زنم بر لب و بوسی ز لپت را گه بوسه دهم بر لب و...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

6...

ای دوست ای دوست ای همیشه دوست تو بگو چگونه می خوابند در کاخ و قبر آرام و برقرار آنها که برای جهان قانون می نویسند و خود آسان از ماده ماده آن عبور می...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

نداشته ها

و دُرست... درد من و تو، و دُرست... جنگ ما و شما در داشته ها و نداشته هاست. و من نیز چون تو ، نداشته هایم بسیار بشتر بوده‌اند و چون تو، حسرتهایشان را...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

حکایت ده

در این ده؛ کد خدایی،ساده می گفت به هر بی سر و پایی بخواهی میتوان جُفت گزیدی محرمی آیا و اکنون اسرار نهان را باز گو گریزی نیست، چنان گو، باز گو...،که...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

شراب لب

از شراب لب خود درد دلم درمان کن این بنائی که ز غم ساخته ای ویران کن بر سر شهر ، تو ای ابر سیه ساکن باش تشنگان را بنگر بر سرشان باران کن شهر زندان...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

عشق نهان

غزل یاد دارم که شبی عازم میخانه شدم همدم ساقی و سرمست ز پیمانه شدم تا بیاد تو یکی جرعه ی مِی نوشیدم بیخود از خود شدم و با همه بیگانه شدم تا شدم مست...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

اسیری آزاد

روزها بود چو گنجشک پر و بال گشودم به در بسته ی چشمت ای دریغا چشم بستی و ندیدی آن پنجره ی بسته شکسته است همه بود و نبودم آخرین بار ک گفتی دوستت دارم...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

بی خویشتن

بالله که فراق یار با دوست خوش است وه جامه دریدن پی ابروی خوش است وان زنده دلان و ما دو و سه ژولیده این کهنه قبای بی تعلق دیده گه بهر دعا به آسمان دل...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

(( ابالفضل)) ع

(( ابالفضل)) ع الوبدور حافظ قرآن ابالفضل حسین قارداشینا قربان ابالفضل مطیع امام عصری دور عباس شجاع غیرتلی باایمان ابالفضل سپاه شامی تارو مارائدیبدور...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

( پروانه )

نه شاید امیدم شود نا امید نه این تن بلرزد ز بادی چوبید درشتی اگر آورد روزگار پناهم شود چشم سیاه نگار جهانی که فتنه دارد زمین همه دیو و دد نموده کمین...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

کتاب من

فصل جدید این کتاب آغاز شد این بار هم یک واژه از دردم بر این کاغذ نشد اقرار هم هر بار گفتم دوستت دارم قلم با بغض گفت: تن داده یک واژه به گفتن های...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

پایان بگیرد

فرهاد لطفا تیشه ات را چند روزی تا کوه غم بر شانه ام سامان بگیرد سبک و سیاق عاشقی را نیز لطفا تا عشق مرده در دل من جان بگیرد عمری حذر کردم من از...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

پس از مرگم

و می دانم پس ازمرگم چه خواهم شد مثال تک درختی مانده درصحرا غریب و یکه و تنها نه جوئی ره گشاید برکویر پهن دشت خشک نه آوائی طنین اندازد آنگاه بردل...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

سیل اشک

روزی بر فراز درد از بامِ خیال عشق را خواهم دید در آبیِ چشمانی که جهانم بود روزگاری ثروت دستانش را به دستِ دگری و خاطراتمان را به باد سپرد لبخندی کال...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

غم دلدار

باز امـروز ، بـه سـردرد ، گرفتـار شدم باز بـا فـکـرِ تـو از خواب ، ‌بیدار شدم.. بـا رفـتـنِ تــو تمـامِ شهرم خالی‌ست بـازیـچـه ی دسـتِ در و دیــوار...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

هیس

من اگر شعر ندارم تو برایم بنِویس بنِویس از غزلت شاد شود دیده ی خیس تو بیا کاتب این عشق بشو تا من هم خوشنویسیِ تو را قاب کنم قابِ نفیس خانه ام با تو...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

بلعیدن راه

راه مرا می خواند با صدای ناز ، با طنازی صدایم می کند ابرهای سیاه و سپید را با هم می دهد بازی می خواهد فریبکاری کند ، چشم چرانی کند ابر سیاه و سپید...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

باخدا باهم

باخدا باهم دلم تنگ ست و غمگینم بیا باهم چه فرقی میکند هر جا ، شبا باهم سر شب تا سحردستم به دامانت میان خانه ی خلوت دعا با هم میان دست من دستان گرم...

18-03-1403 شعرنو شعرنو

چوب

گفت چوب آن قوم فرنگ رفته را خورده ای بهارپشت بهارازچپ و راست چشم خورده ای دلم می سوزد که حسن کارت می خواستم لیک دهانت سوخت و هیچ آشی نخورده ای